اخبار جديد
سلام
كلي خبر
خوب و بد
همه جوره
اول از همه :
اگه بخاطر داشته باشيد چند هفته قبل برف حسابي اومده بود و ما هم چون تقريبا بانك هستيم بايد در محل كار حاضر ميشديم اما مهدكودكها تعطيل بود و من مجبور شدم دو روز مرخصي گرفته و پيش سارا خانم باشم ( البته در خونه اي كه هنوز نه اجاق گاز داشت و نه سينك ظرفشويي )
براي تاسوعا و عاشورا رفتيم يزد . بعد از مشكلي كه براي مامان بزرگ سارا پيش اومده بود و دو ماهي گذشته بود فرصت نكرده بوديم كه از نزديك احوالپرسش بشيم براي همين هم بهترين زمان چند روز تعطيلي بود.
اما چشمتون روز بد نبينه مثلا گفتيم رفت و برگشت با هواپيما بريم ( در اين اوضاع و احوال ) همينكه از پلكان هواپيما اومديم پايين سارا شروع به سرفه كرد . چون هواي يزد فوق العاده سرد بود . يه فرودگاه وسط كوير .....
و همين شد كه سارا از عصر سه شنبه تا جمعه بعد از ظهر فقط سرفه كرد . پشت سرهم و بعلت سرفه زياد هرچي ميخورد بالا مي آورد . بچه ام نزديك به 4-5 روز فقط ميتونست شير من رو بخوره و همين . هر غذايي بخاطر سرفه تو گلوش بد نميشد و من به وضوح لاغر شدنش رو ميديدم . خلاصه مسافرتي شد كه نگو و نپرس . فقط شب اول كه حالش بهتر بود حسابي همه خود شيريني هاش رو كرد و هر چي هنر تو اين دو ماه ياد گرفته بود نشون مامان بزرگ و بابا بزرگ و عمه جونش داد و منهم خودم رو لعنت كرد كه آدم يا ميتونه يه عروس خوب باشه و همسر خوبه يا يه مادر خوب . لااقل من عرضه ندارم كه هر سه اينا با هم باشم .
ما ظهر عاشورا برگشتيم و سارا يكهفته ديگه سفيكسيم خورد . بازهم خوب نشد و دوباره دكترش تهران يكهفته بهش كوتريموكسازول داد و ....
حالا فكرش رو بكنيد كه چه حالي از آدم گرفته ميشه .
اما ساراي مامان ديگه خيلي از كارها رو ميفهمه . تقريبا ميتونم بگم كه خيلي از وسايل خونه رو ميشناسه و وقتي ميگم براي مامان مثلا تلفن رو بيار يا كنترل تلويزيون يا اينكه وقتي ميخواهيم شام بخوريم ميگم بيا كمك كنيم باهم وسايل رو بياريم با دستهاي كوچولوش مياد كمكم. حتي موقع خواب خيلي كمك ميكنه . براي تا كردن لباسها مياد كنارم ميشينه و مثلا كمك ميكنه يا از كشو لباسها رو در مياره يه به زور ميزاره تو كشو .
ديگه خيلي راحت تو جمع غريبه ها نيست لااقل يه مدتي طول ميكشه تا خودموني و راحت بشه .
اخلاقش هم تو مهد خيلي بهتر شده . همه مربيهاي مهد حتي كلاسهاي بالاتر هم دوستش دارند . يكي از كارهايي كه ميكنه اينه كه هروقت غذا ميخوره حتما بايد دور لبش رو با زبونش پاك كنه حتي وقتي صورتش رو ميشوريم از يه خورده آب رو صورتش هم نميگذره ( بالاخره اصالتا يزديه) و مهدكودك عاشق اين اخلاقش هستند.
اينم چند تا عكس از سارا - تولد مهد - کادوهای تولدش - اداره بابا و سارای شکمو :
سلام خانوم کوچولو . الهی . نازی . چرا مريض شدی عزيز دل خاله . مواظب خودت باش . به مامانت هم بگو مواظبت باشه تا ديگه سرما نخوری عروسک .
من یه مطلب جدید نوشتم، بلاگرد هم که مرده و نمیتونم پینگ کنم. بنابراین از همه دوست جونا و مامانای محترمشون دعوت به عمل میآید به صرف یه مطلب باحال، میهمان وبلاگ ما باشن. نظر هم یادتون نره! اگر هم تا حالا من رو لینک نکردین یا تو بلاگرد لینک کرده بودین جان این پیشی لینکم کنین دیگه. قربتون برم الهی!!!
الهي بگردم چرا اين گل دختر ما مريض بوده، حالا بهتره كه؟؟
سلام خانومی آخی الهی . چقدر سرماخوردگی نی نی ها امسال زیاد بود... راست میگی . من یکی که بیخیال عروس خوب بودن شدم!!همه با هم نمیشه!!! چقدر اون پیراهن بافتنی سفید که یه روبان صورتی هم داره به این سارا خانوم گل میاد
gسلام خانمي من ميخوام از شش ماهگي ايليا غذاشو شرع كنم طبق دستوري كه سلطانزاده داده ميخواستم بپرسم شما با شروع غذا شيرشو كم كردي؟ كلا هرچند ساعت يبار شير ميدادي و اينكه آيا سرلاك ميدادي اگر آره از كي و تا كي؟سرلاک گندم یا برنج؟ بووووووووووووس مرسي
ببين مامانش چه خوشگل موهاشو بسته .....
سلام ناز گل. با اجازه لینکت کردم. راستی یه نظر سنجیه باحال تو وبلاگم گذاشتم که حتما شرکت کن. یادت نره هااااااا
سلام مامان ونوشه جون میدونم که میدونی چرا اینقدردیر دارم جواب میدم. از پیغامت واقعا ممنونم "رفیق". میگم رفیق چون از دوست خیلی نزدیک تر و صمیم تره. عسلی خانوم را یک ماچ درست و حسابی بکن.[ماچ]